آیا جامعه واقعا برای خلاقیت ارزش قائل
است؟ ممکن است مردم به ما بگویند که جامعه عاشق آدمها خلاقی با ایدهها و
راهحلهای نوآورانه است، اما آیا واقعا این طور است؟
شاید خودتان تجربه کرده باشید که معلمها چندان میانهای با دانشآموزان خلاق ندارند. در تحقیقی
هم که در سال ۱۹۹۵ انجام شد، همین مطلب اثبات شد. البته شاید این مسئله
به خاطر باشد که دانشآموزان خلاق، عموما سرکشتر هستند و دوست ندارند از
قوانین روتین تبعیت کنند.
اما این مسئله تنها منحصر به مدرسهها نیست، در صنعت، اقتصاد و
دانشگاهها هم وضعیت مشابهی حکمفرماست، مثلا در حالی که رؤسای سازمانها
میگویند که خواستار ایدههای خلاق هستند، شواهد نشان میدهند که به سبب محبوبیت نهانی پیروی از روتینها و همرنگی با جماعت، اندیشههای خلاق طرد میشوند.
در تحقیقی که
در سال ۲۰۱۱ انجام شد، پژوهشگران پی بردند که گرچه ممکن در مقام حرف مردم
خلاقیت را بستایند، اما به صورت ناخودآگاه، فکر دیگری در مورد خلاقیت
دارند و درست مثل اندیشههای نژادپرستانه که به صورت مخفی در ذهن ما
آشیانه دارند، ما در نهان نسبت به خلاقیت مقاومت داریم.
در جریان تحقق یادشده، مولر و همکارانش دریافتند که عدم اطمینانی که فکر
کردن در مورد خلاقیت در سر مردم ایجاد میکند باعث میشود که اندیشههای
منفی در مورد خلاقیت در سرشان ایجاد شود و آنها را از پیروی کردن از
ایدهها بازمیدارد.
این تحقیق تأییدکننده این مسئله است که مردم به خاطر افزایش حالت عدم
اطمینان که ایدههای خلاقانه ایجاد میکند، میانهای با این ایدهها
ندارند و ناخودآگاه چنین تفکری در ذهن مردم شکل میگیرد:
ما میدانیم که چگونه کارهایی را که قبلا عادت به انجام دادنشان داشتیم،
انجام بدهیم. چیزهایی جدید مرموز و مبهم هستند. چگونه میتوانیم به آنها
دست بیابیم؟ آیا انجام آنها عملی است؟ اکر اشتباه کنیم، چه میشود؟ و …